شعر در مورد رقصیدن
شعر در مورد رقصیدن
شعر در وصف رقصیدن,شعر در مورد رقصیدن,شعر درباره رقصیدن,شعری درباره رقصیدن,شعر رقصیدن,شعر رقصیدن سرو,شعر در مورد رقصیدن,شعر درباره رقصیدن,شعر برای رقصیدن,شعر نو رقصیدن,شعر از رقصیدن,شعری درباره رقصیدن,شعری برای رقصیدن
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد رقصیدن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است
من که هیچ… آینه ی خانه به رقص آمده است
من و میخانه ی متروک جوانسالی ها
ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است
شعر در وصف رقصیدن
مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری
یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است
شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است
شعر در مورد رقصیدن
باد هر چند صمیمانه دویده است به خاک
برگ پاییز غریبانه به رقص آمده است
باز در سینه کسی سر به قفس می کوبد
به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است
شعر درباره رقصیدن
اگر شاد بودم
میرقصیدم
مجلسها گرم میکردم
خواننده بودم، میخواندم
مرگ بودم، میمردم
خدا بودم، زنده میکردم
زندگی میدادم
من اما عاشق بودم
بلد نبودم!
شعر رقصیدن
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
شعر رقصیدن سرو
دیدم، خودم دیدم، پروانه قشنگی هی در گلوی من میرقصید.
من داشتم برای یک ستاره ترانه می خواندم.
دیدم، خودم دیدم، یک قناری قشنگ،
از آن همه آواز، تنها حنجره ترا نشانم می داد.
شعر برای رقصیدن
نازنین!
زیر باران سرانگشتانت
بذر کوچک حروف
سطرهایی از گل های آفتابگردانند
که می رقصند با آفتاب نگاهت
شعر نو رقصیدن
مثل پیراهن بی گیره
رویِ بند
می رقصیدم در باد
شعر از رقصیدن
درخت پشت پنجره دوستت دارد
دارد دستهایش را تکان می دهد
دارد می رقصد
تو نیز برخیز
برگهای سبزت را تکان بده
میوه های شیرینت را فرو بریز
برقص… برقص
تا دنیا از تو یاد بگیرد
زیبا باشد.
شعری درباره رقصیدن
چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان
چه خیالات دگر مست درآید به میان
شعر در وصف رقصیدن
صدایت ساز را میرقصاند وُ
نگاه به لبانت،
بوسه را، مقدس میکند.
شعر در مورد رقصیدن
تو را حوالی امروز خواهم بوسید
بی ترس، بی دلهره
در میان ازدحام عقربه ها
تو را خواهم بوسید
کشنده!.. مرگبار!
تو را خواهم بوسید، چون شراب.
میرقصم در تو
شعر درباره رقصیدن
من پایبند گلدان های کوچک طاقچه
دیوانه ی رقص پروانه
آغشته ی شعر
آزاده ی دل بودم
پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله
بغضِ “ها” کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟
شعر رقصیدن
باد با رقصیدن از پیراهنت رد می شود
آب سرمست است وقتی از تنت رد می شود
شعر رقصیدن سرو
موهایم چه عاشقانه
در آغوش باد می رقصند
نکند آن دورترها
باد را بوسیده ای؟!
شعر برای رقصیدن
چشمهایت مجمر و برق نگاهت آتش است
فرصت رقصیدنِ با شعله هایم را نگیر
شعر نو رقصیدن
روزی که نفس های تو
کنار نفس های من برقصد
به تولدی دیگر پاسخی خواهم داشت
و آنگاه که به زیباترین حس جهان
دستهایمان را در هم فشرده ایم،
دوستت دارم را
آرام… آرام
در گوش تو خواهم خواند
شعر از رقصیدن
از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر،
تا درختهای دودگرفتهی خیابانِ پهلوی
دوباره جوانه بزنند
و جویهای لبریز بطریهای خالی آب معدنی
از نو طعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کنند !
تا آبی شود این آسمانِ خاکستری
و تابلوهای نمایشگرِ آلودهگی هوا
از خوشی به رقص در بیایند
شعری درباره رقصیدن
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
شعر در وصف رقصیدن
پیش میآمدی
شبیه رقصندههای اسپانیایی که مغرور میرقصند
و کِش میآمد خیابان
زیر گامهای تو
شعر در مورد رقصیدن
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش…
شعر درباره رقصیدن
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
نه موسیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگ
و من
هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم
شعر رقصیدن
انکار کن
عاشقانه هایی را
که روی لب هایمان به رقص می آمد
شعر رقصیدن سرو
بزن مطرب برقصان تا برقصم
به ساز و چنگ و تار دلربایی
شعر برای رقصیدن
شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش
شعر نو رقصیدن
وقتی که با تو به رقص برمی خیزم
پاهایم سنبله های گندم می شوند
و گیسوانم
طولانی ترین رودخانه ی جهان
شعر از رقصیدن
یادت هست
در باران رقصیده بودیم؟
یادت هست؟
حیف،
حیف که یادت نیست!
شعری درباره رقصیدن
چقدر ما تنهاییم
و من از اولین دقایق چشمانت
می دانستم
علاقه مبدّل به عشق خواهد شد
و پیراهنمان برای رقص بوسه تنگ است
شعر در وصف رقصیدن
سبزه ها در بهار می رقصند،
من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
شعر در مورد رقصیدن
شعرهای من چشم دارند
حتا چشم های شعرم را
که می بندم
تو بر کلماتم راه می افتی
و می رقصی.
شعر درباره رقصیدن
شکوهی در جانم تنوره می کشد
گوئی از پاک ترین هوای کوهستان
لبالب
قدحی در کشیده ام.
در فرصت میان ستاره ها
شلنگ انداز
رقصی میکنم-
دیوانه
به تماشای من بیا!
شعر رقصیدن
چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانهی آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر
شعر رقصیدن سرو
رقصیدن سرو و حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد
شعر برای رقصیدن
به رقصیدن صنوبروار برخاست
ز سرو و نارون زنهار برخاست
شعر نو رقصیدن
ز کوه و کاه گرانسنگی و سبکباری
ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصیدن
شعر از رقصیدن
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
شعری درباره رقصیدن
رقص هوا ندیده ای رقص درخت ها نگر
یا سوی رقص جان نگر پیش و پس خدای تو
شعر در وصف رقصیدن
گرفته اشک مرا دیده تا بدان رقص
چنین که داد ندانم بیاد مستان رقص
شعر در مورد رقصیدن
ذره را نظاره خورشید در رقص آورد
آتشین رویی چوباشد نیست بی هنگام رقص
شعر درباره رقصیدن
بر پرده های دنیا بسیار رقص کردیم
چابک شوید یاران مر رقص آن جهان را
شعر رقصیدن
گر رقص کند آن شیر علم
رقصش نبود جز رقص هوا
شعر رقصیدن سرو
جنبش خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل
رقص هوا از فلک رقص درخت از هواست
شعر برای رقصیدن
رقص شما هر دو کلید بقاست
رحمت بسیار بر این رقص باد
شعر نو رقصیدن
خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد
آن به که رقص آری دامن همی کشانی
شعر از رقصیدن
روزی که خیال دلستان رقص کند
یک جان چکند که صد جهان رقص کند
شعری درباره رقصیدن
از دور مرا رقص همی فرمائی
بی پرده تو رقص ندانم کردن
شعر در وصف رقصیدن
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
شعر در مورد رقصیدن
رقص وقتی مسلمت باشد
کآستین بر دو عالم افشانی
شعر درباره رقصیدن
چشمه خون روانش از دل ریش
رقص می کرد از طرب، بی خویش
شعر رقصیدن
چون ذره به رقص اندرآییم
خورشید تو را مسخر آییم
شعر رقصیدن سرو
رقص کنان خواجه کجا می روی
سوی گشایشگه عرصه عدم
شعر برای رقصیدن
در پرتو آفتاب رویت
در رقص چو ذره هاست دیده
شعر نو رقصیدن
آن شمع چو شد طرب فزایی
پروانه دلان به رقص آیی
شعر از رقصیدن
سایه اندام او در اشک من آید به رقص
در میان موج، ماه سیمتن آید به رقص
شعری درباره رقصیدن
هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند
کز شوق کعبه قبله نما رقص می کند
شعر در وصف رقصیدن
ذره را نظاره خورشید در رقص آورد
آتشین رویی چوباشد نیست بی هنگام رقص
شعر در مورد رقصیدن
آمد بهار جان ها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
شعر درباره رقصیدن
ای روز برآ که ذره ها رقص کنند
آن کس که از او چرخ و هوا رقص کنند
شعر رقصیدن
ای روز برآ که ذره ها رقص کنند
آن کس که از او چرخ و هوا رقص کنند
شعر رقصیدن سرو
از اول شب تا به دم آخر شب
اینها همه در رقص و منم چنگیشان
شعر برای رقصیدن
آفتابی نی ز شرق و نی ز غرب از جان بتافت
ذره وار آمد به رقص از وی در و دیوار ما
شعر نو رقصیدن
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقص کنان دست زنان بر سر هر طارم از او
شعر از رقصیدن
سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سویم بین
که نیک است از برای چشم بد دود سپند من
شعری درباره رقصیدن
در پس پنجره باغ به رقص آمده گل
جلوه اش مرغ چمن دید و در افتاد به دام
شعر در وصف رقصیدن
ترا آن روز اهل دل شمارند از سبکباران
که بتوانی به رقص از بانگ طبل رحلت افتادن
شعر در مورد رقصیدن
آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص
خود جان و جهان نغمه آن پرده نواز است
شعر درباره رقصیدن
چو رویش پرده بگشاید که و صحرا به رقص آید
چو عشقش روی بنماید خرد ناچار برخیزد
شعر رقصیدن
نزنی سایه بر آن زلف مسلسل گه رقص
تا از این سلسله صد سلسله بر هم نزنی
شعر رقصیدن سرو
جایی که سرو بوستان با پای چوبین می چمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
شعر رقصیدن سرو
ور بدانم به در مرگ که حشرم با توست
از لحد رقص کنان تا به قیامت بروم
شعر در مورد رقصیدن
- ۹۶/۰۸/۱۸